یا لطیف
داشت ملتهب میشد
زخم های دل کنی
داشت زوزه می کشید
انتهای بی غمی
راز داشتن . دل کندنه بکن از هر انچه دلداری
دل نداری؟
بی دلی؟
حس می کنم دارم حس میکنم !
جوانگیه دخترانگیمو .
هوالطیف
ابرها به آسمان تکیه میکنند و درختان به زمین و انسانها به مهربانی هم.
گاهی وقت ندارم به کسی مهربانی کنم چون دنبال کسی برای مهربانی هستم!
.
.
.
دامنه افکارم خالیست
هیچ چیزی برای فکر کردن نیست
اینجا آخر دنیاست
پیاده شین!