نوشته های امیلی

تو خود٬ به خود آ

نوشته های امیلی

تو خود٬ به خود آ

۱۴

 یا لطیف  

داشت ملتهب میشد  

زخم های دل کنی  

 داشت زوزه می کشید  

 انتهای بی غمی 

 راز  داشتن . دل کندنه  بکن از هر انچه دلداری  

 دل  نداری؟ 

بی دلی؟ 

حس می کنم دارم حس میکنم ! 

جوانگیه دخترانگیمو .  

              

۱۳

 هوالطیف  

ابرها به آسمان تکیه میکنند و درختان به زمین و انسانها به مهربانی هم. 

گاهی وقت ندارم  به کسی مهربانی  کنم  چون دنبال کسی  برای مهربانی هستم! 

دامنه افکارم  خالیست   

هیچ چیزی برای  فکر کردن نیست  

اینجا آخر دنیاست  

 پیاده شین!