-
20
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1391 13:20
توصیه های یک روانشناس به خانمها: وقتی مردی شما رو بخواد، هیچ چیز نمی تونه جلوش رو بگیره !! پس بدانید اگر واسه ازدواج بهانه مشکلات رو میاره، یا شما رو نمی خواد یا هنوز تردید داره که شما کیس ازدواجشید یا دیگری! وقتی مردی شما رو نخواد، هیچ چیز نمی توونه نظرش رو برگردونه و نگهش داره!!! پس اگه واسه نگه داشتنش مجبورید خیلی...
-
۱۹
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1390 01:20
بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد الله صمد لم یلد ولم یولد و لم یکن له کفون احد ... آسمان ابریست و د ل بیقرار تنهایی قشنگ ترین فاصله از من تا خداست
-
۱۸
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1390 23:10
چه زود برد زیادم نسیم قاصدکی که قطره قطره ی حرفهام را از بر بود... گاه گاه دلم میگیرد اول از خودم برای گذشتم دوم از خودم برای سکوتم و سوم از خودم برای زود رنجیم به قول استاد شجریان ببار ای باروون ببار با دلم گریه کن خون ببار ...
-
۱۷
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 22:18
بسم الله مسیری در پیش رویم بود که از طولش ترسانده بودنم می گفتند: ... بماند ! هنوز هم می گویند اما از خدا سپاسگذرم به خاطر لطفی که به من دارد ین روز ها عاشق او بودن افتخاریست که ... نصیب هرکسی نمیشود !
-
۱۶
دوشنبه 23 خردادماه سال 1390 22:21
رو به آسمان خدا جان! ممنونم که مرا "دیوار" نیافریدی قربانت، پنجره زنده باد دنیای کودکیم
-
۱۵
یکشنبه 14 فروردینماه سال 1390 19:00
یا رب باران که می بارد دلم هوایت را میکند بی آرزو می شوم اگر تو بیایی اخرین بار که ازینجا رفتم از حسِ دخترانگیم گفتم که بروز کرده بود و من در سکوت خودم باورش داشتم برای اِدامش تَنگ شدم برای ماهی شیطون دلم که اگر محدود میشه لا اقل دل داشته باشه و اسیر بی کسی نشه تو ی جنگل احساس که می دونم هر کسی ازش بالا و پایین میشه و...
-
۱۴
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 01:12
یا لطیف داشت ملتهب میشد زخم های دل کنی داشت زوزه می کشید انتهای بی غمی راز داشتن . دل کندنه بکن از هر انچه دلداری دل نداری؟ بی دلی؟ حس می کنم دارم حس میکنم ! جوانگیه دخترانگیمو .
-
۱۳
چهارشنبه 24 شهریورماه سال 1389 11:12
هوالطیف ابرها به آسمان تکیه میکنند و درختان به زمین و انسانها به مهربانی هم. گاهی وقت ندارم به کسی مهربانی کنم چون دنبال کسی برای مهربانی هستم! . . . دامنه افکارم خالیست هیچ چیزی برای فکر کردن نیست اینجا آخر دنیاست پیاده شین!
-
۱۲
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 13:26
یا رب دلم خیلی تنگ شده واسه نوشین واسه نیلو واسه شیوا واسه نسیم واسه محمد مامان بابا .......................................................................... . یه مدتی بود تخیل می کردم که هیچکی دوسم نداره ! الان راستی راستی می بینم هیچکی دوسم نداره حالم بده شدم یه دختر لوسِ ـ ننرـ مسخره! ولی دلم تنگه!
-
۱۱
جمعه 15 مردادماه سال 1389 02:12
یا الله از بچگی ٬دنبال همچین فرصتایی بودم که هیچکی نباشه و تو کار و کمدای همه سرک بکشم٬ الان میسره اما دیگه حسش نی ! پیر شدیم گویا... هزار جور مسخره بازی دیگه! حکایتم شده قضیه اون برگه که از درخت دل می کنه و دور خودش می چرخه و می چرخه و می چرخه تا ٬ با ملاج می خوره کف زمین تازه باید شانس بیاره تا یکی با کفش ...یش لگدش...
-
۱۰
سهشنبه 1 تیرماه سال 1389 21:00
سلام نام خداست ٬ خدا زیباست ٬ . . . از وقتی گریه کردیم که به دنیا بیایم تا حالا خیلی چیزا گذشته خیلی وقتا گریه کردیم واسه زمین خوردنامون واسه خستگیا٬ بی مهریا٬ انقد که دیگه عادتمون شده زمینی شدن ٬ زمینی شدیم! خندم گرفته از آرزو های زمینی ٬ از غرور ها و گریه های زمینی ٬ داره باورمون میشه انگار زندگی فقط همینجاست ! گم...
-
۹
جمعه 28 اسفندماه سال 1388 19:03
اگر روزی همه کره ی زمین رو به من می دادند تقسیمش نمی کردم شاید هم . . می بخشیدمش به همه ی موجودات تو و روش ! خدا هم همینگونه کرده زمین روبخشیده به همه موجودات توش همه حیوونا رعایت کردن و هرکدوم به قدر نیازشون برداشتن اما نمی دونم چرا ادما جای بیشتری می خوان . دارم خیال میکنم آدمی داره بعضی از صفاتش از صفات حیوونا هم...
-
۸
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1388 01:09
شاد نویس اعتراض کردن بهم بد اخلاق مینویسم ! راس میگن خوب ...! برایم یک پازل ۱۰۰۰ تیکه خریده بابایم گفته تا پایت اگر در بیاید درست کنی آیا جایزه دارد من از بچگی عاشق سور پرایز های بابایم هستم معرکه است! ( من پایم در گچ است) آمده بودم این خبر را به کسی بگویم که وقت نداشت اصلا اینجا نوشتمش ! حدس هایی میزنم راجع به سور...
-
۷
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1388 00:28
هیچ کس ارزش حرف زدن رو نداره! باید با همه شوخی کنی! خیلی دلم می خواص یه عالمه فحش بلد بودم .
-
۶
شنبه 15 اسفندماه سال 1388 23:49
تازه فهمیدم که زمین حقشه اگه آسمون فقط گریه هاشو بهش میده ! حقشه! اگه آدما با گاو و آهن روش راه میرفتن تا بهشون غذا بده! زمین حقشه . . . زمین حقشه.
-
۵
شنبه 15 اسفندماه سال 1388 12:45
اصلا مهم نیس واسه ی چی دارم دست به کارای خطر ناک میزنم مهم اینه که هیچکی حواسش نیس! . . . این روزا فهمیدم بغض مثله گیاه میمونه هرچی خفش کنیو نزاری رشد کنه سری بعد خفن تر گلوتو می چسبه!
-
۴
جمعه 14 اسفندماه سال 1388 00:25
این روزا با بغض هم درگیرم یا اون منو خفه میکنه یا من اونو!
-
۳
پنجشنبه 13 اسفندماه سال 1388 23:43
اگه اونجایی که واستادی اون جایی نباشه که باید وامیستادی و فاصله این دو جارو یه چیزی پر کرده باشه به نام هیچ و باید طی کنی این مسافت و نه باچشم بلکه با قدم
-
۲
پنجشنبه 13 اسفندماه سال 1388 23:42
و خدا تحملی از جنس کش داده به من ! وآیا من در انتطار روزه کش نیامدنم ! کی تموم میشه این طناب بنده خدا!
-
1
پنجشنبه 13 اسفندماه سال 1388 23:41
پنجره افکارمو که می بندم حس خفگی دارم و بی نفسی بازش که میزارم به هر جا دلش می خواد سرک میکشه ! تو این گذر یادم میافته دلم می خواد بعضی هارو خفه کنم! یاد اینم میافتم٬ دل به دل راه داره! هه ..میگذرم! و رب اشرح لی صدری... .
-
۰
شنبه 8 اسفندماه سال 1388 19:58
نه مرادم،نه مریدم،نه پیامم،نه کلامم،نه سلامم،نه علیکم،نه سپیدم،نه سیاهم،نه چنانم که تو گویی،نه چنینم که تو خوانی،نه آنگونه که گفتند و شنیدی،نه سمائم،نه زمینم،نه به زنجیر کسی بسته و برده ی دینم،نه سرابم،نه برای دل تنهایی تو جام شرابم،نه گرفتارو اسیرم،نه حقیرم،نه فرستاده ی پیرم،نه بهر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم،نه...